هنگام موسیقی ساختن، من تلاشِ خودم را میکنم؛ من از نهایتِ توان فکریام بهره میگیرم؛ اما نمیشود، من تا جایی پیش میروم که متوجه بشوم ناتوانم، تا خودِ خودِ ناتوانی. آن وقت، هنگامیاست که تو ظاهر میشوی. تمامِ این تلاشها را ما میکنیم که بفهمیم ناتوانیم. آن وقت نوبت تو است. باقی امور هم به همین ترتیب. من خیلی خوشحالم که قانون زندگی را یاد گرفتهام. چون میدانم که هر وقت به نهایتِ ناتوانی رسیدم، وقتش رسیده که تو ظاهر شوی. من بینهایت خوشبختم که چون تویی دارم. و گمان دارم که هرگز از این خوشبختتر نخواهم بود.
بازدید : 2
سه شنبه 13 اسفند 1403 زمان : 1:21
