loading...

سروشنامه

جایی برای شعر

بازدید : 242
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 22:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سروشنامه

اما هنوز

در طپانچه‌ی من

یک فشنگ مانده‌است

برای شلیک کردن به افق دور

به تنه‌ی درختی که نمی‌توانم دید.

یادم می‌آید بچگی‌هایم

تمام خودم را خواب می‌دیدم.

و اشیای اتاق را روی میز می‌گذاشتم

(خودکارها را و دفترها، و قلب کوچکم را)

تا از لذت تماشا، بی‌نصیب نباشم.

و با سرعت بال حشرات

به سالیان بعد پرتاب می‌شدم.

وقتی از زمان می‌گویم

یعنی ذوب شدن یک لیوان شیشه‌ای

که از پس‌اش قطرات آب را می‌توان تماشا کرد.

یا یک فواره. یا یک حوض:

جسمی‌در امتداد هوا کش می‌آید.

پس در ازای هر شئ کوچک ناچیز

شئ کوچک دیگری هست، که نیست.

تصور کن، یک خودکار بیک را:

می‌نویسد، که نمی‌نویسد.

خطوط نامرئی را

بر صفحه‌ای که نیست می‌نگارد

اکنون به نفس‌های من نگاه کن

نشسته بر ورق محو هوا.

می‌آیند، همان‌سان که رفته‌اند.

می‌روند، همان‌سان که آمده‌اند.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 146
  • بازدید سال : 657
  • بازدید کلی : 7238
  • کدهای اختصاصی