loading...

سروشنامه

در پلکانِ تیره زنی اندوهگین است. یادم می‌آید عمه‌ای داشتم که مُرد در حالی که می‌پرسید: آیا هر چیز علتی دارد؟- در پلکانِ تیره مردی اندوهگین استاو الهیاتِ شفا را ...

بازدید : 270
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 22:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سروشنامه

در پلکانِ تیره زنی اندوهگین است.

  • یادم می‌آید عمه‌ای داشتم که مُرد

در حالی که می‌پرسید: آیا هر چیز علتی دارد؟-

در پلکانِ تیره مردی اندوهگین است
او الهیاتِ شفا را می‌خواند با ریشِ دراز و یشمِ مجعد.

  • یادم می‌آید معلمی‌داشتم که با خودروِ پرایدِ سیاه،

حیاطِ دبیرستان را دور می‌زد-

در پلکانِ تیره عصایی است که مار نمی‌شود

  • یادم می‌آید که تاریکی سطحِ لُجه را فرا می‌گرفت

و فراموش می‌کردیم...-

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 23
  • بازدید سال : 863
  • بازدید کلی : 7444
  • کدهای اختصاصی