«فلاسفه تا امروز تنها جهان را تفسیر میکردند، در حالی که مساله تغییرِ آن است». این جملهی کارل مارکس بازتابدهندهی افتراقِ بین نظر و عمل است. طرفدارانِ تغییر میگویند باید کاری برای این جهان کرد، آنها طرفدارانِ تفسیر را (یعنی روشنفکران را) محکوم میکنند که در برجِ عاجشان نشستهاند و به ریش وضعیتِ اسفبار دنیای امروز میخندند.
در موردِ این مناقشه میتوان سخنها گفت، اما عجالتاً مطلبی به ذهنم میرسد که شاید خالی از لطف نباشد. در منشِ طرفدارانِ « تغییر جهان»، همواره نوعی «شتابکاری» برای یافتن راه حل را میتوان دید. آنها بانیانِ انقلابهای بزرگ و تغییرات وسیع نظامهای سیاسی بودهاند. اما از آنجا که این کُنشگران، اعتقادی به صرفِ وقت برای «تفسیر جهان» ندارند، عملِ سیاسی آنها معمولاً فاقد پشتوانهی ایدئولوژیک محکم است و به قول معروف «یک جای کار میلنگد». اغلبِ «ایسم»های تاریخ معاصر، پیش از آن که به دنبال یک تفسیر جامع از وضعیتِ انسان باشند به دنبالِ تغییرِ وضعیت او بوده و به همین جهت، دچار تقلیلگرایی و یکسو نگری شدهاند.
اما آن سوی مناقشه چه خبر است؟ «تفسیرگران» معمولاً از ارائهی راه حلِ قطعی و تجویزی برای جوامع انسانی خودداری میکنند (بگذریم از آرمانشهر افلاطون که آن هم به اعتقاد من بیشتر جنبهی نظری دارد تا عملی). آنها میدانند که هر قدمیکه انسان برمیدارد، به مثابهِ نادیده گرفتنِ راه حل یا قدمِ دیگری است، و از آنجا که نگاهِ فیلسوف، نگاهی کلنگر و همه جانبه است، نمیتواند از جوانبی از حقیقت به نفعِ جوانبِ دیگر چشم پوشی کند. بنابراین در نهایت از هر عملی خودداری میورزد.
چنین منشِ منفعلانهای شاید شدیدا مورد نقد واقع شود. اما به هر حال، نباید فراموش کرد که «بیعملی» هم خود نوعی عمل است و شاید در بیشتر شرایط از هر عملِ دیگری هوشمندانهتر باشد. فراموش نکنیم که افرادی که جهانِ ما را به روزِ فعلی انداختند، اغلب کُنشگرانی بودند که میخواستند کاری برای بشریت انجام دهند و خیرخواهی آنان با نوعی سادهانگاری نسبت به ذاتِ انسان همراه بود. در حالی که «بیعملان»، همواره نسبت به عواقب اعمال آنان هشدار میدادهاند.
خلاصهی کلام آن که، میخواهم بگویم امروز هم ما در هر جایگاهی که هستیم، اولین وظیفهمان شاید این باشد که به شناختی از وضعیت خودمان و جهان امروز برسیم. چرا که انسان چیزی جز «وضعیت» نیست.
دانلود فیلم تئاتر شایعات